یاد باد آن روزگاران یاد باد
مهدی حاجی زکی اوستا میشدو اکبر گرجی هم عبدلی و گاهی عبدالوهاب شاهوردی(خدایش رحمت کند)
با اسب و سگ و زنجیرش و یک مدتی هم با اون توله خرسش به جشنهای ما
رونقی می دادند .
به مرور با خانواده تاتر سحر آشنا شدم و نوید و زاگرس و ...
مهدی کشوری بود و انواع صداها که از حنجره طلاییش بیرون می زد .
عباس غریبی و مهدی محمدی بود و سید احمد ذوالفقاری و گل سر سبدشون
مهدی بخشی و امیر حقی و حمید مظاهری .
کم کم با مرتضی مومنی و مرتضی غضنفری آشنا شدم و شخصیت
دوست داشتنی ابوطالب صالحیان .البته یک کار زیبا هم از خدا بیامرز میرزا داودی
دیدم که با ابراهیم جگری اجرا شد و دیگه مثل اون کارو ندیدم .
چه سازی میزد حمید بنی هاشمی و مصطفی قربانی و نی حسین میر ابوالاسحاق
که هنوز صداش تو گوشمه .
اینا مردای هنر تاتر خونسار بودند و هستند مجید شجاعیها و هادی افسرها و وحید رشیدیها و و و
اما کی میبینه و میفهمه ؟
کی درک میکنه ؟
کی میخواد زیر بار بره که شهر نشاط نداره ؟
خدا نیامرزد کسی که در این مکان آشغال بریزد .
این یک کلمه حرف حساب بود .
- ۸۹/۱۲/۰۶
این دایی هم مرا یاد پارکینگ و سرافکنده انداخت
یادش بخیر