یادداشتهای یک editman خوانساری

پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

فرزانه ای از خوانسار

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۸ ب.ظ

انگار دیروز بود که سر کلاس درس تعلیمات دینی حاج آقا مرتضی

یک ربع آخر ساعت کلاسو به پرسش و پاسخ اختصاص می دادند .

و این پرسش و پاسخ ادامه داشت تا یک سال پیش که باید مستندی

می ساختم از زندگی آیت الله حاج سید حسین علوی (پدر ایشان) و هیچ کس

نمی تونست منو تو ساخت فیلم کمک کنه ، جز مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی علوی،

در این مستند ، مرحوم همه جوره به من و گروه فیلمبرداری کمک کردند .

ایشان در یک فیلم داستانی کوتاه و در دو مستند بلند (روزهای به یاد ماندنی و انقلاب 57 )

نیز ما را همراهی کردند .

عکس زیر یکی از تصاویر استفاده شده درمستند فرزانه ای از خوانسار هست که

مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی علوی هم نفر اول در سمت چپ تصویر مشاهده می شوند .


  • سید شهاب دادگستر

علی حاتمی

پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۸ ق.ظ
چند تا دیالوگ ماندگار و دوست داشتنی از شاعر سینمای ایران :


دلشدگان :

کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، همه حرف ها ترانه

فیلم حاجی واشنگتن :

فکر و ذکرمان شد کسب آبرو. چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنید. دارلایتام دایر کنید درست تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می آید. قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می کند، نفوس حق النفس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میر غضب بیشتر داریم تا سلمانی. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشم ها خمار از تراخم است. چهره ها تکیده از تریاک. ملیجک در گلدان نقره می شاشد. چه انتطاری از این دودمان با آن سرسلسله اخته؟ خلق خدا به چه روز افتادند از تدبیر ما؛ دلال، فاحشه، لوطی، لـله، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر، گدایی که خودش شغلی است. مملکت عن قریب تکه تکه می شود..

مادر :

ماه منیر: وقـــــــت رفتن نیست مــــــادر....... ما تـــــازه دور هـــم جمــــع شدیم .

هزاردستان:

ابوالفتح (علی نصیریان): پیروزی رؤیت می‌شود، حتی اگر در کاسه چشمان من و تو گیاه روییده باشد.

مادر :

محمدابراهیم (محمدعلی کشاورز) : خورشید دم غروب ، آفتاب صلات ظهر نمی‌شه ، مهتابیش اضطراریه ، دوساعته باتریش سه‌ست ، بذارین حال کنه این دمای آخر ، حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافیه بازیه فیناله ، آجیل مشگل گشاشم پنالتیه ، گیرم اینجور وجودا ، موتورشون رولز رویسه ، تخته گازم نرفتن سربالایی زندگی رو ، دینامشون هم وصله به برق توکل ، اینه که حکمتش پنالتیه ، یه شوت سنگین گله ، گلشم تاج گله !

یکی از دیالوگ های زیبای فیلم کمال الملک:

دریغ همه ی عمر یک نظر به زیر پا نینداختم.... یار محمد- خطاب به کمال الملک: استاد، قالیچه به خواست خدا تموم شد. عهد کرده بودم اگر زنده ماندم و قالیچه تمام شد، با خاک پای شما تبرک بشه. آقـا قـدم رنجه بفرمایید، گرچه این زیرپایی شأن استادان هنر نیست کمال الملک خطاب به یارمحمد: استاد تویی، هنر، این فرشه، شاهکار این تابلوست. دریغ همه ی عمر یک نظر به زیر پا نینداختم. هنر این ذوق گسترده ست، شاهکار، کار توست یار محمد، نه کار من.

دلشدگان :

مکالمه آخر خسرو خان رهامی را با همسرش:

همسر خسرو خان :این جامه دان فقط رخت ها رو از این خونه می بره یا همه خاطرات رو؟ خسرو خان: دلم گرو، برای بردن این چند جامه. همسر خسروخان:دل باخته رو کی برمی داره؟ خسرو خان: صاحب دل ، جان اینجاست ، من فقط تنم رو می برم...

سوته دلان :

مجید: یک دو سه چار آزمایش میکنم ، ماچت کنم ماچت میکنماااااا

مادر :

سفارش مادر در شب آخر: یه بشقاب بکش بذار کنار ، مادر ، غلامرضا نصف شب گشنه اش میشه. تنگم آب کن واسه جلال الدین ، برای محمد ابراهیم ام زیر سیگاری بذار. مراقب باش ماه منیر حکما قرصاشو بخوره ، بیخوابی نزنه به سرش. ببین دادشتون هم چی می خواد مهیا کنین. سر شب بخوابین بچه ها که بتونین صبح زود پاشین ، فردا خیلی کار دارین..

سوته دلان :

التماس دعا ، خوش به سعادتتون که میرین روضه ، جاتون وسط بهشته ، ما که دنیامون شده آخرت یزید ، کیه مارو ببره روضه ، مجید آقا تو رو چه به روضه ، روضه خودتی ، گریه کن نداری ، والا خودت مصیبتی ... داداش حبیب اهل روضه نیست ، فقط سر خاک آقام دستمال گرفته بود دستش ، میزد تو پیشونیش ... شب چهلم عینک زده بود چشاشو کسی نبینه گریه کرده ، بعد آقام ، نشست پای روضه منو غم منو خورد ، من بدبخت سرسخت ، خب ، چشی تر کردیم ، ثوابش برسه به حساب داداش حبیبم که اهل روضه نیست ...

  • سید شهاب دادگستر
div>