این چند روز
يكشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۰۶ ب.ظ
این چند روز داستان روزهایی بود که گذشت ، روزهایی که حتی برادرم
از جواب ندادن به تلفنهاش از من رنجید .
این چند روز حکایت درگیر شدن با اتفاقاتی بود ،شیرین و گاهی تلخ ،
از تهیه گزارش و تدوین و تامین برنامه برای جشن گویش خوانساری
گرفته تا پوشش تصویری و همراهی جعفر ادریسی و این چند روز برای
من باقی مانده تا جبران کنم هرآنچه را که تا امروز فراموش کردم .
اول در این پست رسما از محضر استادم و یاور همیشگیم شهرام طلب عفو
میکنم و قول میدم شاگرد خوبی باشم و در هر صورت جواب تلفناشو بدم .
بعد اینکه سناریوی نیمه کاره آم محد جواد و یا به عبارتی قصه های من و
آقاجون رو به اتمام برسونم تا به زودی این کار هم کلید بخوره و به یاری خدا
اثری با محتوا باقی بمونه .
و این چند روز زمان کوتاهیست برای پایان هر چیز .
- ۹۰/۱۲/۰۷
این چند روز اونقدر جواب تماس های منو ندادی که تصور نمی کردم تا این حد سرت شلوغ باشه. گذاشته بودم به حساب کم حواسی. باور کن این قضیه پوشش تصویری رو الآن متوجه شدم.
این اولین باره که من اینجا سرم شلوغ بود و به راهنمائی های تو نیاز داشتم، و تو اونجا سرت شلوغ بود و نمی تونستی به تماس های من جواب بدی. مسئله اینه که من وقتی درگیر کار می شم به مشورت با تو نیاز دارم وگرنه دلخور نمی شدم.
بذار همه بدونند که سحر فیلم بدون شهاب یعنی هیچ مطلق.(حالا بماند که دوباره یه عده دفتر و دستک راه میندازند که ال و بل و ... .)
امیدوارم همیشه مشغول کار باشی، ولی فرصت یه مکالمه کوچیک داشته باشی.